قصه ی عشق

قصه ی عشق یعنی من و تو ما شدن...یعنی تا ابد کنار هم بودن و عاشقانه زیستن...یعنی با همه ی وجود عشق ورزیدن...یعنی من و تو با هم..

قصه ی عشق

قصه ی عشق یعنی من و تو ما شدن...یعنی تا ابد کنار هم بودن و عاشقانه زیستن...یعنی با همه ی وجود عشق ورزیدن...یعنی من و تو با هم..

می دونی همه ی زندگی ی منی؟

سلام زندگیم..امیدم..آرزوم..عزیزم

سلام همه ی هستی ی من..رازم..نیازم

خوبی گل نازم؟امیدوارم و دعا می کنم که باشی

منم اگه...بله اگه تو خوب باشی خوبم...فدات شم

راستش تازه دلیل بی تابی های اخیرم رو فهمیدم!!

بگم؟..نمی گم..ها؟چی؟خودت می دونی؟از کجا؟

من که اونجا نیستم که از چشمام باز بخونی..ها؟

وااااای باز اون قلبت برات خبر آورد؟پس بهت گفت

که من بی تاب بودم چون دلم واسه دیدنت تنگ شده

بود؟گفت که مثل مرغ پر کنده شده بودم چون

بیش از یک ماه بود که گلم رو ندیده بودم؟فداش بشم

راستش خودمم نمی دونستم چم شده؟! اما...

اما امروز که به دیروز فکر می کنم تازه می فهمم

که چرا دلم اینقدر بی تاب بود..خون بود..گریون بود

دیروز وقتی توی دلت بودم و دستت پناه بدنم بود

وقتی سرم رو شونه های مردونت بود

اون لحظه تازه فهمیدم که همه ی بد خلقی

هام..گریه هام..ناله هام..فقط و فقط بخاطر

تو بوده و هست عزیزم..تو که همه ی وجودم

شدی..زندگیم شدی..نفسم به نفس هات

بستست..با یه نگاهت هر کاری بخوای

می تونی انجام بدی..می تونی بخندونیم..

گریم بندازی..بگی کاری رو انجام بدم یا

انجام ندم..فقط با اون چشم های افسونگرت

می تونی من رو ببری به اوج آسمون ها...

می دونی هر دفعه که میام پیشت بیشتر از

قبل باورم می شه که خیلیییی دوستت دارم؟

هر دفعه بیشتر از پیش می خوامت و خدا

رو بخاطر داشتن چنین گل گرانبهایی شکر

می کنم..فدات بشم..می دونم که خودت خوب

می دونی این دختر کوچولو دل کوچیکش

فقط برای تو می تپه و نفس می کشه...

و می دونمم که می دونی خیلیییییییییی

دوستت دارم عزیزدلکم...

از همین راه دور می بوسمت گلم...

مواظب خودت باش...

دوستت دارم عزیزم...

دوستت دارم...

دوستت دارم...

سلام بهانه ی زندگیم

 

 

سلام. سلام. سلام. سلام.

 

یه سلام به عزیزم. یه سلام به نازنینم. یه سلام به شیرینم. یه سلام به لیلی ام. یه سلام به منیژه ام. یه سلام به عمر و جون و هستیم. یه سلام به فرشته مهربونم. یه سلام به الهه قشنگم. یه سلام به لونای خوشگلم و هزار تا هزار تا سلام به عاطفه جونم که دلم براش یه کوچولوی کوچولو شده.

 

الهی قربونت برم نمی دونم الان که اینو می خونی چند روز از زمان نوشتن این پست رد شده ولی لطفا اگه وقت داری و می تونی واسم تو نظرات بنویس که:

خوبی؟ حالت خوبه؟ خوش می گذره؟ مامان، داداش، زن داداش خوبن؟ همه چیز مرتبه؟ اوضاع بر وفق مراد هست؟

فدات شم الهی.

 

راستی عزیزم یه سوال؟ با وجود این همه گشت و وارسی و کنترل فرودگان که تمام وجود آدم را می گردن... تو چطوری تونستی قلب منو با خودت ببری و کسی نفهمه؟ اونم قلبی که لحظه ای ساکت نمی شه و همش عاطفه اش را صدا می کنه؟ نکنه شیطون بیهوشش کردی؟

ولی خوب شد با خودت بردیش. چون واسم خیلی خبرها میاره. پس مواظب باش... اگه قولت یادت بره اون وقت... مثلا واسم در مورد بعضی جاها گفت که اسشون درست دادم نمونده مثل: برج العرب، مینا رشید، شیخ زیاد، پل المکتوم، مسجد جمیره، ایرانین هاسپیتال، برج دوبی و صفا پارک و نمی دونم دیگه...

 

عزیز دلم، دیشب واست ایمیل فرستادم ولی مثل اینکه هنوز نخوندیش. فکر می کردم اونجا به اینترنت دسترسی داشته باشی ولی انگار، خوب اشکال نداره. من مرتب واست می نویسم و ایمیل می زنم تا هر وقت تونستی کانکت بشی مورد استقبال نامه های مجنونت قرار بگیری.

عاطفه جونم؟    یه عالمه دوستت دارم ها!!! الهی قربونت برم... اندازه قطره قطره آبهای دریایی که ازش گذشتی ضرب در ذره ذره ابرهایی که از وسطشون رد شد به توان تمام ستاره های آسمون به اضافیه 15 تای دیگه دوستت دارم.

 

قربونت برم الهی. زود برگری ها! باشه؟ مواظب خودت هم خیلی خیلی باش. منم قول می دم مواظب خودم باشم و نزارم لحظه ای بهت توی قلبم سخت بگذره.

 

می بینمت عزیزم.

خدا نگهدارت و مولی علی یارت.

(می بوسمت)

کاش....

سلام عزیز دلم..فرهادم..مجنونم..الهی شیرینت..لیلیت قربونت بره..

فدات بشم..گلی ی من؟فکر می کنی برای من رفتن به این سفر آسونه؟

 فکر می کنی من چه حسی دارم؟فدات بشم..یه زمانی اسم دبی که

 میومد کلی خوشحال می شدم ولی حالا؟...نمی گم خوشحال نشدم..چرا

شدم ولی نه مثل گذشته..فقط خوشحالم که دادشی رو می بینم..زنش

رو می بینم..و بیشترین چیزی که سر ذوقم میاره خرید کردن واسه

 عزیزمه..واسه حسینم..الهی قربونش برم...ولی نه..گاهی این هم

خوشحالم نمی کنه.. چون دلم میخواد خودش هم باشه کنارم..

با هم خرید کنیم..با هم انتخاب کنیم..این مدت که با هم بودیم

هر وقت فکر دبی می اوفتادم بر این باور بودم که هر وقت

 بخوام برم دبی با هم میریم..ولی هیچ وقت فکر نکردم که یک مرتبه

 جور بشه و من با مامان بخوام برام..هر چند که سفری کوتاه..البته

در نظر تقویم...چون در نظر من یک قرن طول می کشه..دور شدن از گلم.....

برای اینکه راحت سفر کنم چند چیز میخوام..وگرنه که....

اول اینکه گلم مواظب خودش باشه..یعنی خوب سحری و افطاری بخوره..

مواظب آب و هوا باشه مبادا خدایی نکرده زبونم لال مریض بشه...

دوم اینکه بازم قول بده مواظب خودش باشه...غصه ی دوری رو نخوره...

سر کلاس حواسش به من نباشه و خوب به حرف های استاد گوش بده..

سر کار هم حواسش به کارش باشه...سوم اینکه بازم مواظب خودش

باشه...که شامل  هردوگزینه ی اول و دوم میشه...

و چهارم اینکه برام دعا کنه سالم برم و سالم بیام..چون کلی آرزو واسه

خودم و عزیزم دارم...دلم میخواد انشالله برگردم و ببینم خانواده ی

 حسینم بالاخره موافقت کردن..و خیلی زود ما ازدواج کنیم...دلم میخواد کنار

گلم بودن رو تجربه کنم...راحت دستاش رو بگیرم..بتونم به چشماش نگاه

 کنم و توش غرق بشم..اگه از گرمای نگاهش داغ شدم شرمم رو ببرم

تو آغوشش و خودم رو تو بغلش قایم کنم تا نبینه چطور صورتم گل انداخته..

دلم میخواد بدون نگران بودن برای از دست دادن زمان تا هر وقت دلم

خواست و عزیزم خسته نشد تو دلش بشینم..دست هاش رو تو

 دستم بگیرم..ببوسمشون..بزارم رو گونه های یخ کردم تا گرمشون

کنه...اونقدر آرزو دارم که اینها کوچیک ترینشونه و کمترین..الهی فدات بشم..

اونوقت بعضی ها می گن مبادا من برم اون طرف و.....کی میتونه جای

 حسینم رو برام بگیره؟ کی میتونه جز تو دل من رو آروم کنه؟

کی جز تو میتونه من رو دوست داشته باشه...و من میتونم جز

 تو کی رو دوست داشته باشم؟..میدونم شوخی کردی عزیزم..

میدونم که خودت بهتر از هر کس دیگه ی میدونی و باور داری

که تا چه حد دوستت دارم و فقط هم تو رو دوستت دارم..

فدای وجودت بشم..فدای عزیزم بشم..فقط قول بده مواظب

 خودت باشی...حسین من رو اذیت نکنی...دورت بگردم...منم مواظب

 خودم هستم...بشرطی که....خوب گل نازم...از دیروز به امروز..از امروز تا فردا..

 و از فردا تا همیشه به خدا می سپارمت...در پناه حق..یا علی...

دوستت دارم عزیزم