قصه ی عشق

قصه ی عشق یعنی من و تو ما شدن...یعنی تا ابد کنار هم بودن و عاشقانه زیستن...یعنی با همه ی وجود عشق ورزیدن...یعنی من و تو با هم..

قصه ی عشق

قصه ی عشق یعنی من و تو ما شدن...یعنی تا ابد کنار هم بودن و عاشقانه زیستن...یعنی با همه ی وجود عشق ورزیدن...یعنی من و تو با هم..

خوش بگزره نانازم

سلام سلام سلام سلام.

احوالتون خانم گل؟ چه خبرا؟ می بینم که باز دوباره تشریف بردید مسافرت و دل منو بی خبر با خودتون بردید و واس من فقط یه عالمه دلتنگی و خاطره فقط گذاشتید. البته می تونم این مورد را نادیده بگیرم تنها به این شرط که تا وقتی برمی گردید حسابی حسابی و بیش از همیشه مواظب خودت باشی. یعنی اینکه لباس مناسب می پوشی که نه سردت بشه نه گرم. غذای خوب می خوری که نه تپل تر و تو دل برو تر بشی نه اذیت بشی. غذای داغ، چایی داغ، آب و شربت خیلی سرد، بستنی و هرچیزی که دماش از 37 درجه کمتر یا بیشتر باشه نمی خوری. جایی که سر سوزنی احتمال خطر باشه از فکرتم بیرون می کنی. بدون بابا یا کسی که مواظبت باشه از خونه بیرون نمی ری. توی خونه نزدیک پنجره، زیر قاب عکس و تابلو، دم در، روی صندلی و تخت نیمه شکسته، زیر لوستر و چلچراغ و خلاصه هرجایی که حتی سر سوزنی احتمال خطر باشه نمی ری و نمی شینی. وقتی خورشید تو آسمونه از خونه بیرون نمی ری که خورشید اذیتت کنه. وقتی هوا داره تاریک می شه یا تاریک شده پا تو از خونه بیرون نمی زاری چون خیلی خطرناکه. فقط سوار اتوبوس، تاکسی شهری و ماشین های عمومی می شی و هرگز سوار ماشین شخصی نمی شی. همیشه سرت پایینه و کلمه ای حرف نمی زنی که خدایی نکرده کسی چشمت بزنه و هر ساعت هم دو مرتبه واسه خودت اسفند دود می کنی و همیشه هم یه تخته پیشت نگه می داری مرتب می زنی به تخته که چشمت نرنن. و مطمئن باش اگه یکی از کارهایی که گفتم را انجام ندی منم جوجه می شم و می رم تو حیاط و داد می زنم پیشی حالا که خانمیم مواظب خودش نیست پس تو هم بیا منو بخووووور.
الهی فدات شم شیرینم. نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده و خدا خدا می کنم هر چه زودتر ببینمت و برای همیشه حلقه غلامیت را به گوشم آویز کنم. نمی دونی چقدر دوست دارم این غم فراق تبدیل به شوق وصال بشه. نمی دونی که حتی وقتی نزدیکمی چقدر دلتنگت می شم و حالا که ازم دور شدی چه حالی دارم. می دونی؟ واقعا؟ اگه راس می گی بگو ببینم امروز دل من چند مرتبه گفت دوستت دارم عاطفه جونم؟ هاهاهاها، دیدی نمی دونستی.
گل قشنگم جون حسینت خیلی خیلی مواظب خودت باش و قول بده که این مدت حسابی از سفر لذت برری و واسم یه عالمه خاطره خوش سوغات بیاری.

عاطفه جونم.
دوستت دارم.
دوستت دارم از صمیم قلبم.
دوستت دارم با تمام وجودم.
دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم.

خیلی هم آی لاو یوتم به مولا.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:31 ب.ظ

عاطفه جونم دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم

خانوم کوچولوت دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:25 ق.ظ

الهی دورت بگردم..امان از دست این زبونت که مار رو هم از لونش می کشه بیرون..فدات شم...دیدی سفرم زود تموم شد..و ای کاش این دوری هم عمرش مثل این سفر کوتاه باشه و زودی بیایم کنار هم..قربونت برم..منم دوست دارم عزیز دلم..عمرم..دوستت دارم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد